آقاجان سلام و یک دنیا دلتنگی و …
نزدیک اربعین که می شود دلم عجیب هوای حرم می کند.
کوله بارهای بسته رو میبینم و خیل عاشقانی که عازمند و چه شوقی دارند.ناخداگاه خیسی چشمم را حس میکنم و قطره اشکی که پهنای صورتم را پر میکند.
با خودم میگویم مگر نه این است که هر دعایی زیر قبه به اجابت می رسد و های های گریه میکنم…
آقا قرارمان این نبود…
مردم از دلتنگی؛ اما نه اگر این گونه بود تو رحیم تر از آنی که مرا نخوانی خطا از من است….
آقا دلم را دریاب من دگر طاقت ندارم کم آورده ام از این همه نقاق و…. خسته ام آقا…
شما را به حق مادر و عمه ما را دریاب.نکند دلمان خانه شیطان شود و چشمی که برای شما باریده هدف آماج او…
آقا کربلا را روزیمان کن تا جان بگیریم به تازه شدن دیدارها…
آقاجان! شما ما را دریاب.
آقا جان…
باز ازهمه جا رونده و بریده اومد پیش خودت…..
اومدم پیش خدام و خودت یه چیزایی بگم، درِ گوشی…
میدونم میدونی …..
میدونی گرونی هست اما ناله مردم غنی و متوسط بالاتره و صدای شکر صورت به سیلی سرخ نگشته ها رساتر…
خدای من و مولایم….
گاهی با خودم میگم واقعا به حال ما بخندید یا گریه کنید…
اما نه …..
به خالصای کم جامعه برامون دعا می کنید…
شما به ما نگاه می کنید؛ به حرمت دستای بالا آمده درمیان همهمه های گرانی و نداری و خرابی اوضاع، به آن دست ها که دل بریده از دنیا و به تاراج رفت آخرت ناله که نه زجه می زنند…… حتما نگاهمان می کنید و دعای شماست که روی پایمان ایستاده ایم…
مادر بزرگ با تمام نداریش در این گرانی ها وقتی از کفاره روزه اش پرسید …. لحطه تامل کردم و گفتم خدایا پیش این بنده ات من چقدر کوچکم….
صبر کن عجله نکن!!!
کوچکیم برای آن نبود که مادر بزرگ واجبش را سوال می کرد و می خواست دینش را ادا کند؟! نه…
می دانی؟! دستانش پر از خالی بود؛ پر از ایمان و خالی از مال دنیا…
در جوابش گفتم: مادر شما که نداری به شما نیست تا پولدار شوی. مهربان نگاهی کرد و گفت امانت خداست جانم و نفسهایم… می دهم همانقدر که دارم قالی می بافم و میدهم، خدا جبار است و رحیم کمک می کند….
اشک در چشمانم غلطیت از لرزش دستان و محکمی ایمان اش و شست و لرزان نشدن باورش در اوج گرانی ها…
گفتم مادر فدای باور و اعتقادت که راه حل میابر اسلام را گفتم و تو از نترسیدن روزی گفتی… دستانش را به قداست تو مهربان خدایم بوسه زدم و گفتم مادر دعایم کن…
گفت مادر خدا همیشه بزرگ است و خدای گرانی و ارزانی یگی است باور من و توست که در بوته امتحاناست…
دیدم که چه کوچکم ….
آیه های قرآن را نخواندهاما باور دار و من خواندم و نفهمیدم… بماندکه خیلی از ما حفظ کردیم و نفهمیدم…..
آری درد دل است و فتنه های آخر الزمانی بی شمار من به نگاه و دعای شما محتاجم….
خدا و آقایم…
خدای من سلام!
میدانم تو خود سلامی…
از خودت شروع کردم تا یاریم کنی بخودت برسم…
دستم بگیر، گرفتی رهایم نکن…
امشب با خودم فکر کردم، چقدر خوب است به من درد می دهی؛ چون با آن غرق تو میشوم… خجالت کشیدم، از تمام لحظه های غفلتم…
اما نه، نعمتم دادی و خوب بود به ظاهر و باطن حال دلم گفتم: خدایا شکرت… پس با زبان گم نکردم تو را.
یاد بیان پرگهر امام زینت بخش عبادت افتادم، آنجا که مولایم غرق عشق تو میگوید: مهربان خدای من، به کدامین شکر کنم تورا که در دو نعمت شادی و غم غرق عشق یاد خودت نمودیم.
با خودم گفتم: شرم کنم یا…
نه هرکس به بهانه ای یاد می کند تورو…
نه سخنم اشتباه است؛ هر کس را جوری میکنی یاد تا کند تو را یاد؛ البته از بنده ای که هنوز هست امید به بودنش… به نگاهت همیشه محتاجیم.غریق یاد خودت کن خانه دلمان را که همه چیز تویی و هیچ است هرچه مینگرم…
شادیم در حضور تو میشود معنا و غم در دوریت. این است حقیقت شادی و غم…
من را ببخش که گاه گم میشوم میان حقیقت واژه ها…
قلبم را، چشمم را، دل و جان و هستم را به نور معرفتت روشن کن. که تو نور مطلقی و روشنی همه از توست.
اما هرکس یه جور…
آقا سلام
گم نشده برگشته ام.
آقا از ….
حال شما چطور است؟ کجائید؟
آقای من!روزهای پایانی سال است. باز خانه دلم را خوب می تکانم، می بینم از شما دورم،گم شده ام، غافل شده ام؛ اما ایمان دارم شما را دوست دارم.
همه چیز و همه کسم!برای سال جدید،خودتان خانه دلم را تکانی دهید، عجیب شما را میخواهم.
بمیرم برایت غریب امام مهربانم، تو ….
باز هم مرا دعا کن.
مرا و تمام سربازانت را.