سلام برتو عزیز مادر…..
برتو که سر دادی تا دین نرود….
تویی که هستی دادی تا دین بماند….
از همه چیز چشم فرو بستی تا دین خدا بماند…
عزیز غریب مرا در این زمانه فتنه کش شمشرگونه دستگیر باش…
یاریم کن تا صدای هیهات من ذله ات در گوش دلم بنشیند ارزان نفروشم آنچه را که تو با دادن همه هستی ات به من بخشیدی…
آقا میدانم هر محرم و صفر، درب دلم را به بصیرت اشک بر غمت، بیداری بخشیدی و فریاد دوری از ذلت دادی اما…..
آقا شرمنده ایم که هجمه های بی فرهنگی چادر زنانمان را به یغما میبرد و اشک مولایمان را به نظاره مینشینیم…
اما نه دیگر نشستن کافی است…
دیگر سکوت کافی است، سکوت چه….
دشمن تا درگاه خانه آمده است….
بیداری و بصیرت لازم است…
دستم بگیر و چون همیشه پناهم باش…
سلام خدای من!
دوباره پنجشنبه از راه رسید…
حال دلم خوب نیست….
خدایا دلتنگم….
دلتنگ تو،کربلا،بین الحرمین،تل…
خدایا کاش آقایمان بیاید…
اما باز من می مانم و یک دنیا سکوت پر از فریاد….
خدای من دلتنگم….
بانو سلام…
می گویم بانو، احساس دوری می کنم. پس راحتر میگویم السلام علیک یا حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها.
درود بر شما و امام غریبم، شمس و الشموس، انیس النفوس، امام رئوف علی ابن موسی الرضا علیه السلام.
خانم،حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها، در سالروز خجسته میلادتان یاد عرفه سال گذشته افتاد. حیات صحن اصلی شما. از باب الرضا وارد شدم بیش از آینه کاری های صحن اصلی، گنبد و کبوترانت که عاشقانه گرداگردت در پرواز بودن مرا در خود فروبرد.
آن روز من تنها نیامدم. همسفرانم سربازانی بودن که تازه آمده بودن مشق سربازی کنند، با دلهای پاک و چهره های نورانی، تعدادشان بد نبود، اگرچه عده ای از آن ها اکنون در میان ما نیستن؛ اما شما را قسم دادم به دل های پاک آن بچه ها و صداقتشان، یادتان هست.
خانم؛ اما هنوز احساس نمیکنم مهر سرباز حقیقی بودنمان را،هنوز نیامده مولای غریبی که چه بسا منم دلیل غربتش.
خانم، می شود در سالروز میلادتان، نفس خسته ما را به نفسهای گرم مولا تلاقی دهی.
خودم بیشتر شرمنده ام از توشه و کوله بار تهی و پر از گناهم؛ اما به دعای شما دلخوشم و معصومیتتان.
خانم، دلم در صحن است و گاه روبروی ضریح، میان خیل عاشقان و محبان و شیعیانتان. در آن هیاهو، دیدن یک آشنا می چسبد بر جان روح خسته کاش…
خانوم، معصومه ای؛ اما نمیدانم چرا هرگاه فاطمه معصومه میخوانمتان دلم و چشمانم به باران صفا می گیرد. به باران ارادت به مادر. بانو، شما را بحق مادر دعا کنید تا سربازی حقیقی شویم. من و تمام فرزندان . من و تمام سربازانش در گوشه گوشه این دنیا.
بانو، راستش را بخواهی خجالت می کشم از خودم و مولایم، پر از دردم از طعنه های دشمنان شما و دین، که چرا با این همه ادعا هنوز مولایتان به 313 یار تنهای است.
بانو، دعایمان کنید که در ادعا نمانیم. نجاتمان بده از فتنه های آخر الزمانی….
… دعایمان فرما یا حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها …
غربت… واژه ای که با هربار نشستن در گوشه گوشه حریم حرم امنت نشستم شنیدم. آقا ساعت ها تامل کردم.چرا تو غریبی؟ شما که با این همه زائر، صحن و سرا، چهل چراغ های زیبا و بزرگ، رواق های متعدد. ساعت ها قدم زدم و غربتت را جستجوکردم. شاید چون دور از وطنی… شاید چون اهل و عیالت نبود اما آقا شماسرتان در دامان پسر بود و امام غریبم روی خاک گرم کربلا… شاید …. ساعتها گذشت…. من در رواق امام،دارالمرحمه،صحن ها و…قدم زدم. نه، غربتت آقا، در دوری نیست که امام بعد دوری ندارد. در نبود اهل و عیال وقت شهادت نیست که امام جوادعلیه السلام آمد. در هرآنچه گمان کردم نیست، که تو امام معصومی. به دستهای برفراشته به آستانت نگاه میکنم.آقا غریبی میفهمم. به یاد داستانی می افتم. …. روزی روستایان جمع شدند تا طلب باران کنند.در روزی که جمع شدند تنها یک پسر بچه با خود چتر آورده بود….. شاید آقا… غربت شما در عدم معرفت ماست. یادمان می رود گاهی که شما ناظری. باصدای بلند بدون آداب حضور با هر پوششی روانه میشویم. آقا شما ببخش تمام غربتی که باعثش چون مائیم. آقا…. غربت بقیع، غریب الغربایی شما، غربت مولایم امام حسین علیهماالسلام و همه و آخرین منجی، نه اینکه نبودن زائر است، عدم شناخت شماست. عدم باور و ایمان… عدم معرفت …. عدم اعتماد… عدم امید…. امام رئوف، ای انیس النفوس، شما ببخش. دعایمان کن تا قلبمان نورانی شود به نور ایمان و معرفت. لبهایمان مهرسکوت خورد به باور ایمان و امید و توکل. آقا… دعایمان کنید.