هرروز بارها از خود می پرسم، رسید، و پایان شب پاسخ می دهم نه…
اما نمیتوانم راحت بخوابم، نه جواب سلامی شنیدم و نه پاسخ شب بخیری تا راحت بخوابم…
البته این نشیدن دلیل بر پاسخ او نیست؛ چرا که واجبی و ترک آن برای او محال محض است. گوشمحجاب شنیده است از همین می سوزم و خوابم نمی برد…
مدتهاست بی خواب دردی دیرینه هستم؛ چرا تنها خدا برایم کافی نیست؟! … مانده ام میان دوراهی سخت…
همه صحبتها و درد و دل هایم با اوست و صاحبم…
اما رسید،نه…
آخر برای آمدنش حرکتی نکرده ام… خسته و خموش فقط گاهی چون کودکی نوپا چند قدمی برداشته ایم؛ اما دیده ام قلیل بنده های عزیزی که می دوند،زندگی می کنند؛ اما غرق در زندگی و روزمرگی نیستند…
اما رسید، هنوز هم جواب «نه» است…
آخر هنوز سیصد و سیزده یار کم است، کاری برای فرهنگ زمان حضور نکرده ایم… بازم من و امثال منیم درد تاخیر ظهور …
وای ای خداییییییییییییی من….
یا ایها الطلاب بیاید کمپینی، تشکلی، بلند شوید کاری کنیم…
دیگر نفس گیر شده زندگی بی دیدن روی مولا… داریم همه گم می شویم …
ای خدااااااای مهربانم…
به داد ما برس… خطا زماست… بیدارمان نما خواب بس است… کاری کنیم تا بیاید صاحب و ولیمان…
دلم یک نماز عشق می واهد به اقامت مولا…
عبادتی خالص در محضر آقا…
پاکی و صداقتی ناب در کنار صاحب ندبه ها…
جهانی پر از زیبایی ظهور حضور…
ای خدا ببخش بر ما باقیمانده این انتظار را به حق دعای مادری میان درب های نیم سوخته ….
ای خدای من……
امسال را آخرین سالی قرار بده که سالروز جشن آغاز امامتمان را بی اماممان جشن می گیریم …
آخر جشن بی حضور صاحب بنام مراسم مگر صفایی هم دارد که ما بیخودی خوشیم در نبود مولامان…
وای ای خدای من… تنها تو می دانی نفس های به شماره افتاده ام را در تنگای نبودن آقایم، ندیدنش، نخواستنش به تمام وجود نمردن و بی تاب نشدن در نبودنش وای ای خدا که دلم بیابانی و فریادهایی بی امان می خواهد.چقدر خالی و تهی ام از آنچه او می خواهد در من تا بیاید … ای خدا باز به فریادم برس…
سلام همسفرای جاده انتظار، سربازای عزیز آقا…
امروز آمده ام از سفری برایتان بنویسم که لحظه لحظه اش نه، ثانیه ثانیه ثانیه اش عشق است…
یادم هست که سال قبل، آن هنگام که جامانده اربعین شدم از مسافر اربعین حسین پرسیدم برایم از اربعین بگو و با هق هق گریه هایم گفتم باز جاماندم؛ ثانیه ی نگذشت گوشه چشم اش خیس شد و صدایش بغز آلود جوری که پائین نشست و با نگاهی که دنیای حرف بود و از زمین بر می خواست به صورت خیس اشکم نگاهی کرد و گفت: گفتنی نیست باید بروی و خودت درک کنی. من جا مانده هق هق گریه هایم بالا گرفت از سوز جا ماندن…
با دلم گفتم چه کردی ای دل که دعوت نشدی؟…
نمی دانستم دعوت نشده اوست که اصلا در وادی و هوای اربعین اشک که هیچ، نفس نمی زند…
من از نگاه خاص مولایم برای تشرف جامانده بودم…
با همه واهمه های جاماندن از این اربعین؛ اما پنجشنبه بود آوای زنگ تلفن به صدا نشست، تا این بار اشکم را به گونه ای دیگر روانه گونه هایی کنند که قریب دو ماه است، ذره که نه کمتر از ذره ی غم کربلای حسین را چشیده اند. صدایی آشنا از آن سوی خط گفت کجایی عزیز خواهر زود جمع و جور کن شب عازمیم رفتی سرکار. فقط اشک بود که به داد دل بی قرار و رنجور و خسته ام می رسید…
این سخنم باتوست آقای مهربانم! حتم دعای شما بود که امسال محرم و صفرم، محرم و صفری دیگر شد…
من از زمین خوردن حسین قریب سی و اند سال است کنار جسم بی جان پسر شنیده ام اما امسال با جان و پوستم می فهمیدم و میسوختم … آقا بمیرم برایتان، برای صبوریتان که دشمن به درد و اشک شما می خندید؛ اما شما…
آقا من سختی این لحظه را وقتی در محرمتان چشیدم که سخت درد کشیدم و خواهری به درد دلم فقط می خندید و میگفت به من ربطی ندارد… من قلب درد شما و سیاهی چشمتان، بگذریم آقا…
عجیب محرم و صفری بود…
آقا اگر شما نبودید نگاه شما و نگاه پدرانه مولایم نبود ایمانم نابود شده بود…
دستانم به آسمان و هزار بار تکرار می کنم الحمدلله کما هو اهله؛ نه چرا هزار بار، بی حد و هر لحظه می گویم الحمدلله کما هو اهله …
از حاشیه ها می گذرم که نمیدانم کدام یک از حادثه ها امضای مهر سفر اربعین این کمترین مخلوق گشت…
با خود آوردمت تا برایت از سفر اربعین بگویم؛ اما از چه بگویم، مسافر اربعین با دل که تا خود راهی نشوی هر چه بگویم نمی توان درک کرد…
اما به یاد همه شما بود… همه رفته ها و نرفته های عالم…
این نگاه قشنگ را از استاد گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین قرائتی دارم. هنوز طنین صدایش در گوشم هست. می گفت:«چه جای بخل است از تو که کم نمی شود و جای دعای تو پیش خدا تنگ… هرگاه دست به دعا بر می داری و کار خیری میکنی و حرکتی همه مسلمین جهان را شریک کن بگذار کار عظیم باشد و بزرگ…»(نقل به مضمون)
خلاصه کلام سرباز خوب آقایم…
ان شاءالله اربعین99 همه با هم در کنار مولای غریبمان، شبانه آهنگ زیبای قدم های پیاده ها را به گوش جان بشنویم. همان که اگر در کوچه ای بشنوی می گویی چرا فلانی پا می کشد و راه می رود؛ اما آنجا خیل جمعیت خستگان جاده نجف تا کربلا با همین کشیدن پا، آهنگ «عشق رسیدن» می زنند…
ان شاءالله اربعین 99 همه در کنار مولای غریبمان,کنار عمود 313 نماز شکر بخوانیم که جمع شدند سیصد و سیزده یار و رسیده مولایمان …. ان شاء الله
می بینمت سرباز عزیز آقایم؛ و اگر من نبودم و چشم فرو بسته بودم از این دنیای فانی قول بده… قول بده به من که به جای من نیز قدم بزنی این جاده سرشار از عشق و معرفت حضور را…
به من قول بده… قول بده…
التماس دعای فرج و شهادت
#به قلم خودم
و خدا حوالي همه ماست
طلبه شدم، نه براي اينكه مدرك بگيرم.نه براي كار نه براي جايگاه…
طلبه شدم چون دوست داشتم انسان باشم…
طلبه شدم چون دوست داشتم اختلاط زن و مرد ايمانم را هدف نگيرد…
طلبه شدم تا سرباز لايقي شوم براي امام…
اكنون به عقب برمي گردمم، فلش بك زندگيم را مرور ميكنم و از خود مي پرسم اگر بازگردي باز طلبه مي شومي؟! درنگ نمي كنم و با تمام وجود خون در رگهايم مي جوشد و به خودم ميگويم: «حتما طلبه مي شدم»…
اما نه اينگونه كه اكنون هست…
امروز فهميدم انسان بودن خيلي سخت است و انسانيت داشتن در نگاه بعضي جرم، اما من طلبه مي شدم و اينبار براي رسيدن به انسانيت نميستادم؛ با تمام توان مي دويدم…
طلبه مي شدم نه ازدورترها ؛ بلكه از همين لب دستي ها شروع مي كردم و ميگفتم:«افتخار ميكنم كه خدا من را زن آفريد؛ خدا مرا محكم در آغوش گرفته است و مرا حرمت داده و خودم را راحت نمي فروشم.» اگرچه به چادرم هجمه ببريد. صورت دست نخورده ام را «امل» بدانيد. روگرفتنم را به سخره بگيريد. و هزار حديث ديگر….
باز طلبه مي شدم و نمي گذاشتم هيچ رفيق نارفيقي مرا از حركت به سوي تو باز دارد و مي دويدم براي ظهور مولايم… اكنون هم دير نيست. زمان زيادي گذشته است. فرصت هاي زيادي سوخت شده اند؛ اما هنوز من يك طلبه ام…
آقاي من! شايد زشتي هاي اطرافم كم نيست اما من يك طلبه ام من همرنگ جماعت نخواهم شد تا دلت بيش از اين خون شود…. با تمام توان ميدوم… خواستم بگويم خداحافظ حوزه اما مي مانم و مي دوم ولو تنها اما شما رو دارم، ايمان دارم.
پدر مهربانم! دعايت را مي طلبم كه خوب مي دانم دعايم مي كني اما من سخت محتاج و اين را تو مي داني از تفالي كه به قرآن زدم مي دانم. مي دانم مرا ميبيني. و همه تحملم از همين جمله است. با تمام توان مي دوم ولو تنها با شما چون ايمان دارم؛ خدايم مي بيند.
#به قلم خودم
سلامی به بلندای هزاران عاشق جامانده اربعین….
زائرای جامانده اربعین کربلایی شدید؟
نگاهی به دلت بکن…
ببین دلت کجای حرم،تل،بین الحرمین،خمیگاه،قتلگاه،مقام علی اکبر و علی اصغر،حرم عباس….
دلت کجا بیتوته کرده.شک نکن تو نیز در کربلایی،سفری با پای دل نه پای جسم…
شک نکن تو هم زائری اگر چشمانت بارانی اشک بر غربت حسین است…
آقا ما جامانده ها را به شرط حیات، این اربعین گذشت اربعین دگر مهمان کن…
ان شاء الله
آقا سلام…
با یک بغل ارادت و سینه ای تنگ…
آقا دوسال گذشت التماس های زیر قبه ام این نبود…
دلم داره منفجر میشه.نفس هام تو این دنیای وا نفسا بالا نمیاد…
آقا نکند از چشمتان افتاده ام…
وای ای خدای من…
آقا….آقا…
التماس دعا… التماس یک نگاه…. التماس. آقا شما رو بحق شش ماهتان. آقا…
خدای من!قلبم و دلم دیگر تحمل…
ای خدای من…