الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج
___________________________
___________________________
????????
گفت:
برای من و خانوادهام دعا کنید…
فرمودند:
فکر کردهای که برایتان دعا نمیکنم؟!
آن هم وقتی که اعمالتان
هر روز و هر شب
بر من عرضه می شود!
درک مطالب برایش سخت بود…
امام رئوف (علیه السلام)
فرمود:
“قرآن را نخواندهای؟!
آنجا که فرموده :
«عمل کنید که خدا و رسول
و مومنان کار شما را خواهند دید.
به خدا قسم
مراد از مومنان در این آیه،
علی بن ابی طالب (علیه السلام)
و امامان هستند”
قلب عبدالله بن ابان آرام شد…
حالا مطمئن بود
که امام زمانش
هر روز و هر شب دعایش می کند؛
هم برای او
هم برای خانواده اش
هم برای تک تک شیعیان…
?منبع: کافی جلد ۱، صفحه۲۱۹
ميان صفحه ها مي چرخيدم تا برسم و بنويسم…
اما عكس نوشته اي مرا لحظه ها به خود …
آقا آمدم از شما بنگارم و ديدم….
آقا چگونه بنويسم شما را كه پدر مهربان امتي تنها نگذاريم حال آنكه…
نگران به كدامين سو خيره اي…
به چه مي انديشي…
رها كن هرچه تو را از او دور مي كند…
دير زماني نمي گذرد او مي آيد…
روزها مي گذرد…
اما همچنان ادامه دارد…
مي پرسي چه چيز؟ …
من كلافه ام، ببخش اگر تقطيع بيان مي كنم …
روزها و گاها براي بعضي از ما سالهاست ميگذررد و بر اين بحث مي كنيم كه مقصر منم يا تو….
هر چه بيشتر همديگر را مي كاويم بيشتر سر در گم مي شويم….
هنوز هم نميدانيم من يا تو…
اما خوب كه فكر ميكنم، ميبينم، ما مقصريم …
مگر 313يار تعداد زيادي است كه جمع نمي شود …
شرايط چه؟ …
مدعيان لاف زن چه؟ ….
تنهائي هاي مكرر چه؟ …
جا زدن هاي گاه و بي گاه چه؟ ….
مي دانم مي آيي ….
حالا چه مقصر يا او ….
اما تو مي آيي، دلم د ركعت نماز عشق مي خواهد ….
بندگي ناب …
اصلا مي داني، انسانم آرزوست …
من دنبال انسانم در دولت بي نظير تو اي عين الحيات…
بيا و تمام كن ماجراي من يا تو را كه خوب مي دانم از «ما» است…
اللهم صلي علي محمد وآل محمد «اللهم عجل لوليك الفرج» اللهم صلي علي محمد وآل محمد
هرروز بارها از خود می پرسم، رسید، و پایان شب پاسخ می دهم نه…
اما نمیتوانم راحت بخوابم، نه جواب سلامی شنیدم و نه پاسخ شب بخیری تا راحت بخوابم…
البته این نشیدن دلیل بر عدم پاسخ او نیست؛ چرا که واجبی و ترک آن برای او محال محض است. گوشم حجاب شنیدن است از همین می سوزم و خوابم نمی برد…
مدتهاست بی خواب دردی دیرینه هستم؛ چرا تنها خدا برایم کافی نیست؟! … مانده ام میان دوراهی سخت…
همه صحبتها و درد و دل هایم با اوست و صاحبم…
اما رسید،نه…
آخر برای آمدنش حرکتی نکرده ام… خسته و خموش فقط گاهی چون کودکی نوپا چند قدمی برداشته ام؛ اما دیده ام قلیل بنده های عزیزی که می دوند،زندگی می کنند؛ اما غرق در زندگی و روزمرگی نیستند…
اما رسید، هنوز هم جواب «نه» است…
آخر هنوز سیصد و سیزده یار کم است، کاری برای فرهنگ زمان حضور نکرده ایم… بازم من و امثال منیم درد تاخیر ظهور …
وای ای خداییییییییییییی من….
یا ایها الطلاب بیاید کمپینی، تشکلی، بلند شوید کاری کنیم…
دیگر نفس گیر شده زندگی بی دیدن روی مولا… داریم همه گم می شویم …
ای خدااااااای مهربانم…
به داد ما برس… خطا زماست… بیدارمان نما خواب بس است… کاری کنیم تا بیاید صاحب و ولیمان…
دلم یک نماز عشق می خواهد به اقامت مولا…
عبادتی خالص در محضر آقا…
پاکی و صداقتی ناب در کنار صاحب ندبه ها…
جهانی پر از زیبایی حضورظهور …
ای خدا ببخش بر ما، باقیمانده این انتظار را به حق دعای مادری میان درب های نیم سوخته ….
ای خدای من……
امسال را آخرین سالی قرار بده که سالروز جشن آغاز امامتمان را بی اماممان جشن می گیریم …
آخر جشن بی حضور صاحب بنام مراسم مگر صفایی هم دارد که ما بیخودی خوشیم در نبود مولامان…
وای ای خدای من… تنها تو می دانی نفس های به شماره افتاده ام را در تنگای نبودن آقایم، ندیدنش، نخواستنش به تمام وجود، نمردن و بی تاب نشدن در نبودنش وای ای خدا که دلم بیابانی و فریادهایی بی امان می خواهد.چقدر خالی و تهی ام از آنچه او می خواهد در من، تا بیاید … ای خدا باز به فریادم برس…